پسري از سربازي براي پدرش اين طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : " من تراب وضع خراب !"
غضنفر ماه رمضان زولوبيا گرفته بود و گذاشت رو طاقچه و بعد مشغول نماز شد. يه دفعه متوجه شد پسرش سراغ زولوبياها رفته. موقع قنوت گفت : ربنا آتنا في الدنيا الحسنه ... کسي به زولوبيا دست نزنه !
مردي بدهي و قرض زياد داشت رفت ماشين مدل بالا خريد! زنش پرسيد : آخه مرد با اين وضعي که ما داريم چه وقت ماشين مدل بالا خريدن بود؟ مرد گفت : ماشينو خريدم تا سريع تر بتونم از دست طلبکارها فرار کنم !!!
يه بار بچه اي از پدر خسيسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چي ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو مي خواي چه کار؟ تو هفت هزار هم زيادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو مي خواي چي کار؟ دوهزار کافيه ؟ بيا اين هزار تومنو بگير.بچه مي شماره مي بينه پانصدتومنه !!!
ملانصرالدين داشت سخنراني مي کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برايش روشن مي شود. ناگهان در ميان جمعيت ، زن خود را ديد. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافي خاموش .
غافلگيري از شخصي مي پرسند «چرا قرص هايت را سر وقت نمي خوري؟ » پاسخ مي دهد: «مي خواهم ميكروب ها را غافلگير كنم .»
دنياي گنجشكي يك روز يك گنجشك با يك موتوري تصادف مي كند و بي هوش مي شود. وقتي به هوش مي آيد، مي بيند در قفس است. مي زند توي سرش و مي گويد: «بيچاره شدم، موتوريه مرد !»
موهاي سفيد پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصباني مي كني، يكي از موهايم سفيد مي شود .» پسر:« حالا فهميدم كه چرا پدر بزرگ همه موهايش سفيد است .»
طرفداري دو شكارچي با هم صحبت مي كردند. اولي پرسيد:« اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟ » دومي: «با تفنگ شكارش مي كنم .» اولي: « اگر تفنگ نداشته باشي، چه؟ » دومي:« مي روم بالاي درخت .» اولي:« اگر آنجا درخت نباشد، چي؟ » دومي: «خب، پشت يك صخره پنهان مي شوم .» اولي: «اگر صخره نبود، چه؟ » دومي:« توي گودالي دراز مي كشم .» اولي: «اگر گودال هم نبود؟ » در اين موقع، شكارچي دوم عصباني شد و گفت: «داداش! بگو ببينم، تو طرفدار مني يا خرسه؟ !